یک شب جایمان را با هم عوض میکنیم!!!
من معشوقه میشوم و تو عاشق...
من خیانت میکنم و تو فراموش کن...
من خیانت میکنم و تو فراموش کن...
من خیانت میکنم و تو فراموش کن!!!
حالا دلیل پیر شدنم را فهمیدی؟؟؟
حالا دلیل چشمهای ورم کرده ام را فهمیدی؟؟؟
باز هم نفهمیدی!!!...
چه خوش خیالم!!!

نظرات شما عزیزان:
من تنهام 
ساعت17:29---21 اسفند 1390
اي ساعت هاي پر شتاب ! مرا کجا مي بريد ؟ بس است ؛ خسته ام ؛ خسته ؛
بگذاريد دلم را در گوشه ي آسماني ديگر بياويزم . تا کي زمين ؛ تا کي ماه ؛
تا کي دويدن و دويدن ؟ بگذاريد کمي بايستم تا دنيا از بالاي سرم رد شود ......
آی آدم ها 
ساعت0:40---17 اسفند 1390
من تنهام 
ساعت7:58---16 اسفند 1390
دوست
دوست،واژه است
واژه ای که از لب فرشته ها چکیده است
دوست نامه است نامه ای که از خدا رسیده است
نامه ی خدا همیشه خواندنی ست
توی دفتر فرشته هاواژه ی قشنگ دوست
ماندنی ست
راستی ،دلت چقدرآرزوی واژه ی تازه داشت
دوست گل ات رسیدواژه را کنار واژه کاشت
واژه ها کتاب شد
دوستت همان دعای توست
آخرش دعای تو مستجاب شد
Hesam 
ساعت16:16---15 اسفند 1390
salam mamnonam ke behem sar zadi bazam biaaaaaaa
ناصر 
ساعت11:20---15 اسفند 1390
جا مانده دلی
در حوالی دیروز
زیر قدم های تو!!
شتاب نکن،
این آینهء شکسته در انتظار معجزه است هنوز...
دنیای این روزای من 
ساعت10:59---15 اسفند 1390
سلام مهربان خوبی؟
چرا اینقدر کم بهم سر میزنی
سکوت(سمیه) 
ساعت9:34---15 اسفند 1390
افلاطون میگه:اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوست داری زیاد جدی نگیرش
چون ارزشی نداره
آخه کار دل دوست داشتنه
مثل کار چشم که دیدنه
اما اگه یه روز با عقلت کسی رو دوست داشتی
اگه عقلت با این دوست داشتن همراه بود
بدون که داری چیزی رو تجربه میکنی که اسمش دوست داشتن واقعیه
تنها 
ساعت21:34---14 اسفند 1390
حالا که میخــــــــــواهی بروی
لطفا قدمهایتــ را تنــــــــدتر بردار !!
دلـــ ـم را فرستــ ـاده ام
دنبال نخود سیــ ـاه !!
قاصدک 
ساعت17:31---14 اسفند 1390
چون منصور حلاج را بردند تا بر دار کشند یکی از یارانش گریان پرسید :
عشق چیست ؟ منصور لبخندی زد و گفت :
امروز بین ، فردا بین ، باز پس فردا بین !
پس در آن روز بکشتند و دیگر روز بسوختند و روز سوم خاکسترش را بر باد دادند .!!!!
qasedak 
ساعت14:36---14 اسفند 1390
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
پردیس 
ساعت13:38---14 اسفند 1390
درخت ، در تهاجم پاییز هرچه را که از دست بدهد ، روح زندگی را برای خودش نگه می دارد ...
درخت بکارید و با دیدنش در هر پاییز و بهار ، مانند درخت بودن را تمرین کنید ...
دنیای این روزای من 
ساعت11:35---14 اسفند 1390
سلام مهربان جان... پستت عالی بود خانمی مثل تموم پستای قبلیت
من تنهام 
ساعت10:20---14 اسفند 1390
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
فقط کمی
بی حوصله ام
آسمان روی سرم سنگینی میکند
روزهایم کش امده
هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم
باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم
روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند
چون
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
تمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد
اما....
با تو نیستم
تو نخوان
با خودم زمزمه میکنم
|